سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور ...
موکب به موکب ...
عمود به عمود ...
چه کششی دارد این عمودها ... به پای هر کدام که میرسی، انگار پایت را غل و زنجیر کرده اند ...
نمیدانی تمام میکنی یا نه ... دلت میخواهد بمیری پای هر عمود ... عشق است دیگر ؛ عشق ...
چشم به تلالوهای زیبای ضریحت دوخته ام ... چه کرده استاد فرشچیان ... نمیدانم محو زیبایی بوی سیبت بشوم یا محو تلالوهای گوشه گوشه ضریحت ... نمیدانم زمانی که پای عمود 1 ایستاده بودم؛ چه قراری داشتم ... نمیخواستم زود برسم ... عمود بر عمود باید بروی ... تا برسی به معشوق ...
نمیدانم باید تند بروم یا کند ... نمیدانم آرام دارم و قرار یا نه ... اینجا که میرسی،همه اش فرق میکند ... تند که میروی غصه تمام شدن درد و دل با عمود ها تو را میگیرد ... کند که میروی غصه دیر به معشوق رسیدن ...
قدم به قدم به این فکر میکنم که چگونه ... چگونه با شتران بی جهاز ... در این صحرای تفتیده ... با کاروانی از سرهای سر برافراشته ... میشود رفت ...
عمود به عمود که مغیلان میبینم ، ذهنم ناخودآگاه زمین خوردن کودکی را مجسم میکند بر این خار ها ...
موکب به موکب ... یاد تشنه لبان کربلا ...
عَلَي الدُنيا بَعَدَكَ العفَا ...


